ایران ایران درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 11:5 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
محمدرضا پهلوي در چهارم آبان ماه 1298 ش در تهران به دنيا آمد. پس از تاسيس سلسله پهلوي توسط رضاخان ميرپنج، وي به عنوان وليعهد انتخاب شد و اين مقام را تا سال 1320 ش بر عهده داشت. با ورود متفقين به ايران و برکناري و تبعيد رضاخان به آفريقاي جنوبي، دولتهاي استکباري که محمدرضا را مهرهاي آرام و مطيع ديدند، او را به سلطنت ايران نشاندند. از اين پس، محمدرضا به عنوان پادشاه ايران، سلطنت خود را آغاز کرد. تا قبل از کودتاي 28 مرداد 1332، نفوذ انگلستان در کشور بيشتر بود، ولي پس از کودتا، آمريکا به عنوان قدرت اصلي در مملکت، شاه را به هرطرف که منافع آن دولت طلب ميکرد، ميکشاند. با آغاز حرکت انقلاب اسلامي در خرداد 1342، شاه، با قساوتي تمام، مردم را به خاک و خون کشيد و رهبر انقلاب اسلامي را در 13 آبان 1343 به تبعيدي ناخواسته فرستاد. پس از اين تبعيد، محمدرضا پهلوي يکهتاز ميدان حکومت ايران شد و به ديکتاتوري خود محور بَدل گشت. در طول اين ساليان، ساواک هرگونه مخالفتي را با شدت سرکوب ميکرد و مستشاران آمريکايي در تمام ارکان کشور نفوذ کرده بودند. شاه براي تثبيت بيشتر مقام خود، در سال 1350 جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران را برگزار نمود و عده زيادي از سلاطين و رؤساي جمهور و نمايندگان کشورها در آن شرکت کردند. هزينه اين جشنها در رسانههاي غربي بازتاب بدي پيدا کرد و آنان ضمن نشان دادن فيلمهاي جشن، گوشههايي از زندگاني رقتبار جنوب تهران را به نمايش گذاشتند. اقدامات اسلام ستيزانه محمدرضا پهلوي در سالهاي بعد شکل گستردهتري به خود گرفت و حتي تاريخ هجري شمسي را به تاريخ مجعول و موهوم شاهنشاهي بدل ساخت. در اواخر سال 1356، و پس از درج مقاله اهانتآميز عليه امام خميني، امواج توفنده انقلاب، بار ديگر پايههاي پوسيده نظام شاهنشاهي را در بر گرفت. در اين ميان شاه سعي کرد با اقدامات عوام فريبانه، خشم مقدس ملت ايران را فرو نشاند. از اين رو با برکناري نخستوزير و دستگيري برخي از مهرههاي سرشناس پهلوي، درصدد بود تا تقصير را بر گردن آنها بيندازد. وقتي اين تلاشها به جايي نرسيد، محمدرضا خود در صفحه تلويزيون ظاهر شد و نطقي استرحام آميز ايراد نمود و خطاب به مردم گفت که صداي انقلاب شما را شنيدم. او همچنين از مراجع تقليد ملتمسانه درخواست کرد که مردم را هدايت نمايند و قول همهگونه آزادي داد. ولي نه دولت نظامي و نه نطق شاه، بازدارنده روند انقلاب نبود. در اين حال محمدرضا شاه که براي خود چارهاي جز سرکوب و کشتار نميديد، دست به ارتکاب جنايات متعددي زد. اين کشتارها مانع از سقوط رژيم ستمشاهي نگرديد و پس از فرار مفتضحانه او سرانجام در 22 بهمن 1357 ش، طومار سلطنت ننگين پهلوي و 2500 سال حکومت شاهنشاهي در هم پيچيده شد. شاه که چند هفته قبل از پيروزي انقلاب، ماندن در ايران را صلاح نميديد، در 26 دي 1357، از کشور خارج شد و پس از ماهها آوارگي، سرانجام در پنجم مردادماه 1359 ش در قاهره پايتخت مصرجان را به جان
افرین تسلیم نمود
محمدرضا در دو سال آخر حکومت، به هیچ چیز علاقه و توجه نشان نمی داد. تعیین دخترم فرح به عنوان نایب السلطنه و بعداً تعیین شورای سلطنت، فقط به این خاطر بود که پزشکان فرانسوی و اسرائیلی به محمدرضا گفته بودند او مدت زیادی زنده نخواهد ماند.
محمدرضا در روزهای پایان عمر سلطنت خود، فقط شاهد بر باد رفتن سلطنت پهلوی نبود؛ او شاهد دود شدن شمع وجود خود نیز بود.
شب ها به طور مرتب جلسات جن گیری و احضار ارواح در نیاوران برگزار می شد و محمدرضا با استفاده از چند حاضر کننده ی ارواح و مدیوم های نیرومند، تلاش می کرد روح پدرش را احضار و از او کسب راهنمایی کند.
یکی از این احضار کنندگان ارواح که تبحر زیادی در این کار داشت، استوار بازنشسته ی ارتش شاه و دیگری یک نویسنده ی کهنسال روزنامه ی اطلاعات بود که دومی به علت پیری، قادر به احضار روح نبود و فقط در جلسات شرکت می کرد تا صحت عمل احضار کننده ی اولی را به عینه معاینه نماید.
فرح که یک بار در این جلسات شرکت کرده بود، می گفت: محمدرضا توانست با ارواح چند تن از نخست وزیران سابق هم ارتباط بگیرد...
از همه بدتر این که، مشاوران نزدیک شاه نظیر آقای مهندس اردشیر زاهدی، مرتباً به او توصیه می کردند هرچه زودتر ایران را ترک کند؛ زیرا برای آمریکاییان و انگلیسیان، جان محمدرضا و خانواده اش کوچکترین اهمیتی ندارد و حتی آن ها ترجیح می دهند
خانوادهی پهلوی در ایران قتل عام شوند تا این، درس عبرتی برای سایر حکومت های وابسته به اردوگاه غرب باشد و بدانند، در صورت به خطر انداختن منافع کمپانی های غربی، به چه سرنوشتی دچار خواهند گردید!
محمد رضا شاه
دخترم فرح می گفت: اینها همه خواب و خیال و توهم است؛ زیرا پرزیدنت کارتر در ملاقات با او پشتیبانی از محمدرضا و سلطنت پهلوی را مورد تأیید قرار داده است.
طرح پرزیدنت کارتر این بود که محمدرضا برای مدتی از کشور خارج شود تا بختیار بر اوضاع مسلط گردد و پس از فرو نشستن موج هیجانات، شاه به ایران برگردد و یا به نفع فرزند ارشدش (ولیعهد) از سلطنت کناره گیری نماید.
اما محمدرضا این اظهارات کارتر را دروغ های پوچ می نامید و می گفت، آمریکایی ها می خواهند او را از کشور بیرون کنند تا بنای سلطنت پشت سر او فرو بریزد!
محمدرضا مرتباً سفرهای مخفیانه ی ژنرال «رابرات هایزر» فرمانده ی نیروهای ناتو در آلمان غربی به تهران را متذکر می شد و می گفت: «این مردک مأموریت دارد وفاداری ارتش نسبت به شخص وی را خنثی نماید!»
30/4/1390 رهگذر(مکتوب) نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |